سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامان و کلیات آن ها

نام : علی

لقب : هادی نقی

کنیه : ابوالحسن

نام پدر :محمد

نام مادر: سمانه مغربیه

تاریخ ولادت : 15 ذی الحجه یال 212 هجری

محل ولادت : مدینه طیبه

مدت امامت : 33 سال با خلفای معتصم، واثق، توکل، منتصر، مستعن و معتز معاصر بود.

مدت عمر :42 سال

تاریخ شهادت : 3 ماه رجب سال 254 هجری

علت شهادت: طعام زهر آلود

نام قاتل : متوکل عباسی

محل دفن : سامراء

تعداد فرزندان : 4 پسر و1 دختر

امام دهم در حالى که هشت سال و پنج ماه از عمر شریفشان می گذشت، به مقام امامت نایل شدند و پس از سى و سه سال به شهادت رسیدند و در سامرا دفن شدند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پیش‌بینی خود حضرت در مورد شهادت خویش

آمده است که امیرالمومنین هر زمان ابن ملجم را می‌دید به این بیت اشاره می‌کردند:

ارید حیاته و یرید قتلی

عذیرک من خلیلک من مرادی

من خیر او را می‌خواهم و او درصدد کشتن من است، کیست که از جانب این دوست مرادی تو عذرخواهی کند.

زمانی که حضرت علی این سخنان را می‌گفتند، دیگران به آن حضرت عرض می‌کردند: برای چه او را نمی‌کشی؟ و ایشان می‌فرمودند: چگونه قاتل خود را بکشم؟ و این سخن نشان دهنده آن بود که پیامبر قبلاً کشته شدن حضرت علی علیه‌السلام را به دست ابن ملجم به ایشان گفته بودند. (8)

و گفته‌اند که امیرالمومنین همواره نسبت به ابن‌ملجم با مهربانی و نیکی رفتار می‌کردند. در روایات آمده که وقتی ماه رمضان سال چهلم هجری فرا رسید علی علیه‌السلام شبی را نزد امام حسن علیه‌السلام و شبی را نزد امام حسین علیه‌السلام و شبی را نزد دخترانش به‌سر می‌بردند و در هنگام صرف غذا هم بیش از سه لقمه نمی‌خوردند و می‌گفتند: این یک شب یا دو شب، سرانجام فرمان خدا فرامی‌رسد و درون من تهی است و سرانجام هم بعد از سپری شدن چند شب ایشان به شهادت رسیدند. (9)

در طبقات ابن‌سعد، ج 3 آمده که ام‌جعفر سریه روایت کرده است که گفت: «من آب به دست حضرت علی علیه‌السلام می‌ریختم، ناگهان سر به آسمان بلند کردند. ریش خود را با دست گرفتند و تا برابر بینی بالا آوردند و به آن خطاب کردند: واهاً لک، وای بر تو، به‌زودی با خون رنگین خواهی شد. این را گفت و روز جمعه همان هفته ضربت به فرق سر مبارکشان فرود آمد. (10)

و آورده‌اند که امیرالمومنین در سال آخر زندگی خویش همواره مردم را از شهادت خویش آگاه می‌ساختند و به آنها می‌فرمودند: شمایان در سال جاری همگی به طواف خانه خدا می‌روید، اما نشان آن این است که من در میان شما نخواهم بود «و آیت ذلک أنی لست فیکم.» (11)

روایاتی از روز آن اتفاق شوم

اسدالغابه روایتی را درباره حسن بن علی علیه‌السلام آورده، و ابن‌عبدالبر هم از عبدالرحمان‌سلمی روایت کرده است که گفته‌اند: صبح آن شبی که علی علیه‌السلام شهید شدند، به نزد حسن بن علی رفتم و ایشان احادیثی برایم فرمودند که از آن جمله ایشان فرمودند: هنگام سحر از پدرم شنیدم که می‌فرمودند: پسرم‌، امشب رسول خدا را در خواب دیدم، و برایش نقل کردم که از امتت بعد از رحلتت چه مصیبت‌ها ‌دیدم، پیامبر فرمودند: نفرین‌شان کن. من عرضه داشتم بار‌الها، عوض این مردم چیزی به من بده که بهتر از ایشان باشد و عوض من امیری بر آنان مسلط کن که بدتر از من باشد. در همین حال موذنش آمد که نماز حاضر است. پدرم برخاست و به مسجد رفت و دو نفر به او حمله کردند که شمشیر یکی بر طاق خورد و ضربت دیگری فرقش را شکافت. (12)

صواعق محرقه نقل کرده آن شبی که صبحش علی علیه‌السلام ضربت خوردند، بسیار از حجره بیرون می‌آمدند و به آسمان نظر می‌انداختند و بسیار می‌فرمودند: به‌خدا سوگند دروغ به من نگفته‌اند، این همان شب است که به من خبر داده‌اند. همین که هنگام سحر بیرون رفت ابن ملجم او را ضربت زد. (13)

انگیزه ابن‌ملجم مرادی از به قتل رساندن حضرت علی (ع)

ابن‌ملجم از گروه خوارج بود. روزی او با دو نفر از دیگر خوارج گرد‌هم جمع شدند و در باره دوستان و یارانی که در جنگ نهروان به دست حضرت علی علیه‌السلام کشته شده بودند گفت‌وگو می‌کردند و می‌گفتند که بعد از رفتن یاران و رفقای ما زندگی برای ما هیچ سودی ندارد. سپس قرار گذاشتند که 3 نفر را بکشند که شامل علی علیه‌السلام، معاویه و عمروعاص بود. ابن ملجم گفت: من علی را به قتل می‌رسانم. دیگری گفت من معاویه را می‌کشم و سومی گفت: من هم عمرو عاص را می‌کشم. آن دو نفر که مسئول کشتن عمر و عاص و معاویه بودند در کار خود ناکام ماندند و بعد هم به قتل رسیدند و فقط ابن‌ملجم بود که توانست حضرت علی علیه‌السلام را به شهادت برساند که او هم بعد از به شهادت رسیدن امیرالمومنین کشته شد. (14)

چگونگی به شهادت‌رسیدن امیرالمومنین (ع)

آنگونه که نقل شده است حضرت علی سپیده دم نوزدهم رمضان به مسجد آمدند، ایشان مدتی را به خواندن نماز گذراندند، سپس بر بام مسجد رفتند و اذان گفتند و بعد از گفتن اذان به درون مسجد آمدند. با مهربانی افرادی که در مسجد خوابیده بودند را بیدار کردند و این آیه شریفه را تلاوت می‌کردند «ان الصلوه تنهی عن الفحشا و المنکر...»(15) و در میان کسانی که در مسجد خوابیده بودند ابن‌ملجم مرادی بود که به رو خفته بود و شمشیرش را هم در زیر لباس پنهان کرده بود. حضرت رو به او کرد و فرمود: ای بنده خدا، برخیز، چرا اینگونه خوابیده‌ای؟ مگر نمی‌دانی خدا اینگونه خوابیدن را دوست ندارد؟ برخیز که اینگونه خوابیدن شیوه شیاطین است و از این به بعد یا بر پهلوی راست یا چپ و یا بر پشت بخواب که خواب دانشوران و فرزانگان این‌گونه است. سپس بعد از نصیحت ابن‌ملجم، دوباره رو به او کردند و فرمودند: گویی تو در اندیشه کاری هستی که گناه آن به‌گونه‌ای است که آسمان و زمین و کوه‌ها نیز توان دیدن آن را ندارند، چرا که در صورت انجام آن چیزی ماند که آسمان‌ها و زمین از هم بشکافند و کوه‌ها از هم بپاشند و اگر بخواهم هم اینک تو را از آن چه زیر جامه‌ات پنهان داشته‌ای آگاه می‌سازم. سپس به طرف محراب رفتند و به نماز مشغول شدند. ابن‌ملجم که تصمیم داشت هنگام برخاستن از رکوع و یا هنگام سربرداشتن از سجده حضرت را مورد هدف قرار دهد، پس از آغاز نماز به صورت مخفیانه خود را به کنار ستونی که حضرت علی به نماز ایستاده بودند، رساند تا بتواند در بهترین فرصت بزرگترین جنایت تاریخ را انجام دهد و زمانی که حضرت سر از سجده برداشتند ابن‌ملجم کار پلید خود را به انجام رسانید و فرق مبارک حضرت را با شمشیر زهرآگین خود شکافت.

در همین هنگام حضرت(ع)  با صورت مبارک‌شان به محراب افتادند. در حالی‌که زمزمه می‌کردند: «بسم الله و بالله و علی ملت رسول الله»، «فزت و رب الکعبه»؛به خدای کعبه رستگار شدم. سپس حضرت نام قاتل خود را با صدای بلند گفتند تا حقیقت روشن شود و مردم مظلومی را گرفتار نکنند و ایشان در آن حالت درد و فشار می‌فرمودند «فزت و رب الکعبه، هذا ما وعدالله و رسوله! و صدق الله و رسوله»؛ به پروردگار کعبه که رستگار شدم. این رویداد همان است که خدا و پیامبرش به من وعده فرموده بودند و به راستی که خدا و پیامبرش درست وعده داده بودند.» (16) و بعد از آن اتفاق ناگوار مردم به شیون و زاری پرداختند و این مصیبت بیش از همه برای امام حسن علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام سخت و ناگوار بود. در چهره امام حسن علیه‌السلام در آن موقع غم و ناراحتی موج می‌زد؛ غمی که او را در اوج جوانی به صورت پیرمردی سالمند درآورد و او چه خوب شرایط پدر را درک می‌کرد. موقعی که دیدند پدر به صورت تصنعی خود را طوری نشان می‌دهد که گویی اتفاق خیلی تلخی برایشان پیش نیامده است تا بتوانند محنت این واقعه را از دوش مردم بردارند، سپس در حالی‌ که سعی می‌کردند آرامش خود را حفظ کنند، سوی پدر رفتند تا به او کمک کنند، سپس در همین حال حضرت را به سوی خانه‌شان بردند. (17)

امام حسین علیه‌السلام گریه می‌کردند و می‌فرمودند: هان ای پدر، ما پس از تو به چه کسی دل خوش داریم؟ پس از رحلت جانسوز پیامبر هیچ سوگ و فاجعه‌ای برای ما سخت‌تر از شهادت تو نیست و ای پدر، گویی که گریه را برای تو و روز شهادت تو آموخته‌ام و پدر جان، به خدا بر من خیلی سخت است که تو را بر این حالت نظاره کنم. سپس حضرت دست مبارک خود را بر قلب مبارک امام حسین گذاشتند و فرمودند: پسرم، خدا به قلب توفان‌زده‌ات آرامش بخشد و پرشکوه‌ترین پاداش را بر تو و برادران و خواهرانت ارزانی دارد. (18)

این اتفاق ناگوار برای بسیاری از یاران حضرت و مومنین سخت و گران بود. چنانکه بعد از این اتفاق در چهره بعضی از صحابه ناراحتی کاملاً هویدا شد، به عنوان نمونه در چهره پسر ابی الصباح در کنار تعجب و بهت از این اتفاق پشیمانی هم پیدا شد. زیرا او بود که کمی پیش از امام خواست به نماز صبح حاضر شود. اگر او چنین درخواستی نکرده بود و اگر او امام را به نماز نخوانده بود شاید امام از خانه بیرون نمی‌آمدند، زیرا همه می‌دانستند که امام از چند روز پیش بیمار است و همین‌طور صحابه دیگر چون حجربن عدی ، عبدالله بن محمد الازدی، مغیره بن الحارث بن عبدالمطلب ... (19)

ابن ملجم (لعنت‌الله) را مردم محاصره کردند. او خاموش ایستاده بود و گمان می‌کرد که باید این همه بلا و آزاری را که از طرف مردم می‌بیند تحمل کند، زیرا او خود را همانند شهیدی می‌دید که از شکنجه احساس لذت می‌کند.(20)

بعد از اینکه حضرت امیرالمومنین را به خانه بردند درخواست نمودند که ابن ملجم را نزد ایشان بیاورند. وقتی ابن ملجم به نزد علی علیه‌السلام آمد، حضرت رو به او کرده و فرمودند: ای دشمن خدا! آیا من بر تو نیکی نکردم؟ گفت: آری یا امیرالمومنین و حضرت فرمودند: پس چرا دست به این کار زدی؟ ابن‌ملجم گفت: من چهل صبح شمشیر خود را تیز کردم و از خدا خواستم که بدترین خلق خدا با آن کشته شود و حضرت به او گفتند: تو با این شمشیر کشته خواهی شد، زیرا تو از جمله بدترین خلق خدا هستی.(21)

سپس بعد از اینکه پزشکان از درمان حضرت ناامید شدند حضرت فرمودند: «نفس در برابر نفس. اگر مردم او را به همانگونه که مرا کشته است بکشید و اگر سلامت رستم خودم دانم چه کنم.» در همین حال ابن ملجم حالتی داشت که گویی فتح بزرگی کرده است و با اشاره به شمشیر خود گفت: «آن را هزار درهم خریده‌ام و با هزار درهم زهرآگین کرده‌ام، خدا او را دور دارد اگر بخواهد با وجود این به من خیانت کند.» که در این هنگام سر و صدای حاضرین بلند شد و حضرت دستور دادند تا قاتل را بیرون برند و سپس حضرت به دیدار حق و به دیدار محبوبش رسول الله(ص) شتافت.(22)

در موقع شهادت حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام رو به فرزندان بزرگوارش امام حسن علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام کردند و فرمودند: سفارش‌تان می‌کنم که از خدا بترسید و به دنیا رو مکنید، اگر چه به شما رو کند. به چیزی که از دست رفته مگریید، جز حق مگویید، به یتیم رحم کنید، درمانده را کمک کنید، با حق مدارا کنید، دشمن ستمکار باشید و یاور ستم کش. به دستورهای قرآن عمل کنید و در کار خدا از ملامت ملامتگر بیم مکنید. (23)

علی علیه‌السلام در سال 40 هجری شهید شد، در حالی‌که دنیا تا همین روزگار هم در حسرت کسی چون او که پرورش یافته دامان رسول خدا (ص) و محرم او باشد ماند.

کسی که تنها او لایق همسری زهرا(س) و پدری حسن(ع) و حسین(ع) سرور جوانان اهل بهشت را دارد و بنده‌ای که خداوند به وجودش سخت افتخار می‌کند.

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 89/11/7ساعت 1:33 عصر توسط فرزانه نیک پرست نظرات ( ) |


Design By : Pichak